تا اینجا در مقالهی اول با عنوان قدرت ایکس در جهتدهی به ذهن تلاش کردیم تصویر روشنی از ماهیت توییتر بسازیم؛ اینکه این پلتفرم چگونه با الگوریتمها، فیدهای شخصیسازیشده، سازوکارهای تقویتی و حضور حسابهای خودکار شکل میگیرد. نشان دادیم که چرا آنچه کاربران در فید خود میبینند الزاماً بازتاب کامل واقعیت نیست و چگونه سرعت، دامنه و شیوهٔ تعامل در توییتر میتواند جریان اطلاعات را تغییر دهد. در واقع، مقاله اول به ما کمک کرد زیرساختهای فنی و رفتاری این فضا را بشناسیم تا حالا بتوانیم در مقاله دوم، وارد لایهی عمیقتر «چگونگی اثرگذاری و دستکاری ادراک» در رسانههای اجتماعی شویم.
قدرت در عصر تصویر و کلمه
در دنیای امروز، تصویر و کلمه دیگر فقط ابزار انتقال پیام نیستند؛ تبدیل شدهاند به ابزار شکلدهیِ برداشتها. یک عکس دستکاریشده میتواند یک روایت تازه بسازد، یک تیتر میتواند در چند ثانیه ذهن مخاطب را آمادهی پذیرش یک جهتگیری کند، و یک هشتگ میتواند فضای احساسی یک جامعه را در یک روز تغییر دهد.
رسانههای اجتماعی، بهویژه پلتفرمهایی مثل توییتر، سرعت این فرایند را چند برابر کردهاند. اینجا هر پیام میتواند بهجای آنکه فقط «اطلاع» بدهد، بخشی از یک «اثرگذاری شناختی» باشد، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه.
این مقاله تلاش میکند نشان دهد چگونه پیامها، تصاویر، واژهها و سازوکارهای پنهان رسانه میتوانند ذهن ما را مهندسی کنند؛ و چرا شناخت این فرایند یکی از ضروریترین بخشهای سواد رسانهای امروز است.
۱. اخبار و تصاویر جعلی؛ از فیکنیوز تا دیپفیک
در رسانههای اجتماعی، سرعت انتشار محتوا همیشه از سرعت راستیآزمایی جلوتر است. کاربران در چند ثانیه میتوانند یک تصویر یا خبر را به هزاران نفر برسانند، در حالیکه بررسی صحت همان محتوا ممکن است ساعتها یا حتی روزها زمان نیاز داشته باشد. همین شکاف زمانی باعث میشود که اخبار جعلی، تصاویر دستکاریشده و روایتهای نادرست خیلی سریع پخش شوند و قبل از اینکه صحتشان سنجیده شود، در ذهن مخاطب جای خودشان را پیدا کنند. نتیجه این است که بخش قابلتوجهی از جریان اطلاعات آنلاین نه بر پایهی دقت، بلکه بر پایهی سرعت و هیجان شکل میگیرد.
۱.۱ تصاویر جعلی و قدرت ادراکی آنها
تصویر، برخلاف متن، مستقیم به ذهن وارد میشود. یک عکس بدون منبع، حتی اگر ساختگی باشد، میتواند احساس شوک یا خشم ایجاد کند و همین احساس، قدرت تحلیل را کاهش میدهد. تکنیکهای «دیپفیک» (Deepfake) نیز این خطر را چند برابر کردهاند: ویدیوهایی کاملاً ساختگی اما باورپذیر، که میتوانند چهره افراد، لحن آنها یا حتی اقداماتشان را جعل کنند.

۱.۲ چرا تصاویر جعلی اثرگذارتر از تکذیبیهاند؟
پژوهشهای شناختی نشان میدهد وقتی تصویر یک بار در ذهن ثبت میشود، حتی اگر بعداً تکذیب شود، بخشهایی از اثر اولیهاش باقی میماند (که به آن اثر ماندگاری تصویر میگویند ). رسانههای اجتماعی با سرعت بالا و الگوریتمهای تقویتی، این اثر را تشدید میکنند و باعث میشوند «جهان ذهنی» مخاطب، گاهی از تصاویر ساختهشده تشکیل شود، نه از واقعیت بیرونی.
۲. تداعی زبانی و کادربندی: وقتی واژهها تصمیم میگیرند چه چیزی را ببینی
آنچه ما از یک خبر میفهمیم، فقط به محتوای آن بستگی ندارد؛ بلکه به «قاببندی» آن نیز وابسته است. قاببندی یعنی انتخاب واژهها، چینش جملات و تأکید بر بخشهایی از ماجرا، برای آنکه برداشت خاصی در ذهن مخاطب شکل بگیرد.
۲.۱ قدرت تداعیهای زبانی (Verbal Association)
وقتی دو واژه بارها در کنار هم استفاده میشوند ، مثلاً «جنگ» + «امنیت»، یا «مهاجر» + «تهدید»، مغز، این دو مفهوم را باهم پیوند میدهد. این نوع تداعی میتواند آرامآرام ذهن را به سمت برداشتهایی هدایت کند که شاید خودمان تصور میکنیم «تحلیل شخصی» است، در حالیکه محصول تکرار رسانهای است.
در تحلیل دادههای شبکههای اجتماعی، یکی از شاخصترین نشانههای تداعیسازی رسانهای، همنشینی مکرر واژهها و هشتگها است. وقتی یک پلتفرم یا گروهی از کاربران، دو مفهوم را دائماً کنار هم تکرار میکنند، همان سازوکاری که در ذهن انسان منجر به پیوند دو واژه میشود، در سطح شبکه نیز قابل مشاهده است. به عنوان یک تجربه ساده، با بررسی همنشینی هشتگها در مهتا میتوان فهمید که کدام مفاهیم در فضای گفتوگو بهصورت سیستماتیک در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و چه تداعیهایی درحال شکلگیری است.
۲.۲ قاببندی خبری چگونه ذهن را آماده میکند؟
مثلاً تیتر «افزایش تنشها در منطقه» با تیتر «تحرکات نگرانکننده نظامی» هر دو درباره یک رویدادند، اما احساس و برداشت متفاوتی ایجاد میکنند. رسانهها با انتخاب دقیق این قابها، میتوانند مسیر ادراک را جهتدهی کنند بدون اینکه دروغ بگویند.

۳. رباتها، ارتش ریتوییت و عملیات هماهنگشده
در ظاهر، یک موج رسانهای ممکن است نتیجه واکنش طبیعی مردم باشد، اما در عمل بخش قابلتوجهی از آن ممکن است توسط شبکههای هماهنگشده شکل گرفته باشد.
۳.۱ عملیات هماهنگشده (Coordinated Networks)
این شبکهها با صدها یا هزاران حساب شبهانسانی کار میکنند. هدف آنها ایجاد این تصور است که «یک دیدگاه غالب شده» یا «یک نظر عمومی وجود دارد». این همان چیزی است که پژوهشگران آن را «توهم اکثریت» (Illusion of Majority) مینامند.
۳.۲ چرا این شبکهها خطرناکاند؟
الگوریتمهای شبکههای اجتماعی معمولاً محتوایی را که «تعامل بیشتری» دارد در اولویت نمایش قرار میدهند؛ یعنی هرچه یک توییت لایک، ریتوییت یا کامنت بیشتری بگیرد، احتمال دیدهشدنش بالاتر میرود. رباتها دقیقاً از همین نقطه وارد میشوند: آنها با ایجاد لایکها و ریتوییتهای مصنوعی، برای الگوریتم این توهم را میسازند که یک محتوا واقعاً محبوب شده است. الگوریتم هم بدون تشخیص واقعی یا ساختگی بودن این مشارکت، آن محتوا را به کاربران واقعی بیشتری نشان میدهد. این چرخهی تقویتشونده باعث میشود یک روایت، حتی اگر دقیق یا واقعی نباشد، «معتبرتر» و «فراگیرتر» به نظر برسد؛ چون افراد بیشتری آن را میبینند و تصور میکنند توجه عمومی طبیعی پشت آن وجود دارد.
اما نکته مهم اینجاست: پس از مدتی، کاربران واقعی هم به این موج میپیوندند. چون محتوایی که زیاد دیده میشود، طبیعیتر، مهمتر یا معتبرتر به نظر میرسد. از اینجا به بعد، حتی اگر فعالیت اولیه ساختگی بوده باشد، موج واقعی شکل گرفته و تشخیص اینکه چه بخشی محصول رباتها بوده و چه بخشی واکنش طبیعی کاربران است، تقریباً غیرممکن میشود. همین چرخهی ترکیبشدن بازخورد مصنوعی و مشارکت واقعی، یک روایت را به تدریج «خودتقویتشونده» و تشخیصناپذیر میکند.
۴. کمپینهای انتخاباتی و عملیات روانی در شبکهها
رسانههای اجتماعی یکی از اصلیترین میدانها برای مبارزه انتخاباتی و عملیات روانی مدرن (Psychological Operations) هستند.
۴.۱ هدف اصلی کمپینها چیست؟
بیشتر کمپینهای انتخاباتی تلاش میکنند احساسات را تحریک کنند، نه استدلالها را. چون تصمیمهای رأیدهندگان غالباً بیشتر بر پایه «احساس امنیت، ترس یا امید» شکل میگیرد تا تحلیل منطقی برنامهها.
۴.۲ تکنیکهای رایج عملیات روانی
- تولید موجهای ناگهانی با هشتگهای هماهنگ
- برجستهکردن خطاهای کوچک و بزرگنمایی آن
- ایجاد تداعیهای احساسی میان نام یک چهره و یک بحران
- استفاده از تصاویر یا کلیپهای بریدهشده برای تغییر معنی
این تکنیکها میتوانند با سرعت بالا ذهن عمومی را جهتدهی کنند و حتی بر نتایج سیاسی اثر واقعی بگذارند.
۵. اثر ناخودآگاه، تکرار و احساس: چرا باور میکنیم حتی وقتی میدانیم دروغ است؟
ذهن ما به گونهای ساخته شده که «تکرار» را نشانهی «صحت» میگیرد. این پدیده در روانشناسی «اثر آشنایی» (Familiarity Effect) نام دارد.
۵.۱ چرا تکرار مؤثر است؟
وقتی جمله یا تصویری چندین بار دیده میشود، مغز آن را راحتتر پردازش میکند و احساس میکند درستتر است. حتی اگر محتوای تکرارشونده، اطلاعات غلط باشد.
۵.۲ نقش احساسات
رسانههای اجتماعی محتوای احساسی را تقویت میکنند: خشم، ترس، شوک، نفرت، امید.
این احساسات «میانبرهای شناختی» هستند و اجازه نمیدهند مغز به تحلیل دقیق بپردازد. نتیجه این میشود که مردم اغلب به پیامهایی واکنش نشان میدهند که احساسبرانگیزترند، نه دقیقتر.
۶. مفهوم «پروبلماتیک» و سازوکار مسئلهسازی در فضای رسانه
«پروبلماتیک» یا مسئلهسازی به این معناست که یک موضوع معمولی یا یک روند طبیعی، بهواسطه نوع بازنمایی رسانهای، به شکل یک مشکل، بحران یا تهدید جدی تصویر شود. این فرآیند الزاماً با اطلاعات نادرست انجام نمیشود؛ بلکه بیشتر از طریق انتخابهای رسانهای شکل میگیرد: اینکه چه چیزی برجسته شود، چه چیزی حذف شود، چه واژههایی استفاده شود، و چه تکراری در طول زمان صورت گیرد.
مثلاً یک پدیده اجتماعی که میتواند طبیعی یا کنترلپذیر باشد، اگر در بازهای کوتاه با تیترهایی مانند «بحران»، «فاجعه»، «تهدید»، «هشدار فوری» پوشش داده شود، آرامآرام در ذهن مخاطب از یک موضوع عادی به یک «مسأله» تبدیل میشود؛ حتی اگر در واقعیت شدت یا گسترهاش اینطور نباشد.
در مسئلهسازی، واقعیت تغییر نمیکند؛ برداشت عمومی از واقعیت تغییر میکند. این فرایند میتواند باعث نگرانی بیمورد، واکنشهای احساسی یا سیاستگذاریهای شتابزده شود و دقیقاً به همین دلیل، یکی از مهمترین ابزارهای جهتدهی در رسانههاست.
۶.۱ مسئلهسازی چگونه انجام میشود؟
- انتخاب گزینشی بخشی از واقعیت
- تکرار زیاد یک کلیدواژه
- برجسته کردن یک عنصر از ماجرا و حذف بقیه
- قرار دادن موضوع در کنار مفاهیم منفی
۶.۲ چرا باید به مسئلهسازی حساس باشیم؟
چون مسئلهسازی، جهتگیری ذهنی مخاطب را تعیین میکند:
وقتی موضوعی «بحران» نامیده میشود، مردم بیشتر واکنش احساسی نشان میدهند تا منطقی.
این یکی از مهمترین ابزارهای مهندسی ذهن در رسانههای اجتماعی است.

جمعبندی: از مصرفکنندهی خبر تا قربانی روایت
در این مقاله دیدیم که رسانه ( بهخصوص شبکههایی مانند توییتر) تنها محل انتشار اطلاعات نیست؛ بلکه بستری است که میتواند ذهن ما را شکل دهد، احساسات را جهت بدهد و حتی برداشت ما از واقعیت را تغییر دهد. تصاویر، تیترها، تکرارها، شبکههای هماهنگ، عملیات روانی و مسئلهسازی هر کدام میتوانند بخشی از این «مهندسی ذهن» باشند.
فردی که این سازوکارها را نمیشناسد، ممکن است بدون آنکه بداند، از یک «مصرفکنندهی محتوا» به یک «قربانی روایت» تبدیل شود. اما آگاهی از این فرایندها و تحلیل دقیق نقش زبان، تصویر و الگوریتم، اولین قدم برای بازیابی استقلال ذهنی در عصر رسانههای اجتماعی است.
منبع:
- Vosoughi, Roy & Aral (Science, 2018) — سرعت و گسترش خبرهای جعلی
- Chesney & Citron (California Law Review, 2019) — دیپفیک و دستکاری تصویری
- Lakoff (Metaphors We Live By) — تداعی زبانی و ساختار ذهن
- Entman (1993) — نظریه قاببندی (Framing)
- Ferrara et al. (2016) — شبکههای هماهنگ و رباتها
- Starbird (2017–۲۰۱۹) — عملیات اطلاعاتی و «توهم اکثریت»
- Hasher & Goldstein (1977) — اثر تکرار و آشنایی
- Fazio et al. (2015) — تأییدپذیری نادرست بر اثر تکرار
- Foucault (Power/Knowledge) — مسئلهسازی و پروبلماتیک رسانهای
